معنی جغ بیاردن - جستجوی لغت در جدول جو
جغ بیاردن
فشار آوردن
ادامه...
فشار آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بر بیاردن
عمل آوردن و پردازش کردن
ادامه...
عمل آوردن و پردازش کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پس بیاردن
پس آوردن، بازگرداندن چیزی به جای خود
ادامه...
پس آوردن، بازگرداندن چیزی به جای خود
فرهنگ گویش مازندرانی
پخ بیاردن
جوش آمدن و فاسد شدن ماست
ادامه...
جوش آمدن و فاسد شدن ماست
فرهنگ گویش مازندرانی
په بیاردن
سؤال کردن، اقرار گرفتن، خسته شدن، ورم کردن مچ دست در اثر
ادامه...
سؤال کردن، اقرار گرفتن، خسته شدن، ورم کردن مچ دست در اثر
فرهنگ گویش مازندرانی
تو بیاردن
تب کردن، شدت گرما که بر اثر آن زراعت تباه شود، به درد آمدن
ادامه...
تب کردن، شدت گرما که بر اثر آن زراعت تباه شود، به درد آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جر بخاردن
پاره شدن پارچه، از کوره در رفتن ناگهانی
ادامه...
پاره شدن پارچه، از کوره در رفتن ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
جم بخاردن
حرکت کردن، تکان خوردن
ادامه...
حرکت کردن، تکان خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جا بخاردن
پنهان شدن
ادامه...
پنهان شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
در بیاردن
بیرون آوردن چیزی از جایی
ادامه...
بیرون آوردن چیزی از جایی
فرهنگ گویش مازندرانی
سم بیاردن
ترسانیدن
ادامه...
ترسانیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ور بیاردن
چپ و راست زدن تفنگ در هدف گیری
ادامه...
چپ و راست زدن تفنگ در هدف گیری
فرهنگ گویش مازندرانی
وغ بکاردن
لاغر شدن، کم توان شدن
ادامه...
لاغر شدن، کم توان شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
هی بیاردن
هم آوردن، به هم رساندن، چسباندن
ادامه...
هم آوردن، به هم رساندن، چسباندن
فرهنگ گویش مازندرانی
هه بیاردن
هجوم آوردن، یورش بردن
ادامه...
هجوم آوردن، یورش بردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هم بیاردن
هم آوردن، گرد آوردن
ادامه...
هم آوردن، گرد آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی